دارم چایی میخورم داغ داغ سوختم ، بابام میگه : سوختی ؟
میگم : پ نه پ رفتم مرحله بعد !!!
.
.
.
از سن ازدواجم داره میگذره
خواهرم میگه ناراحتی
پ ن پ
خیلی خوشحالم منتظرم ببینم ترشیم چجوری درمیاد!!!!!
.
.
.
تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه ؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته !
.
.
.
ادامه طنز(پ ن پ)در ادامه مطلب